روزنامه همدان پیام در شماره ۳۲۲۷ خود در مطلبی با عنوان 'نفس راحت پس از کنکور' به قلم 'مهسا پاشائی' به بررسی حال و هوای داوطلبان کنکور سراسری امسال و خانوادههای آنان پرداخته است.
به گزارش ایرنا، در این مطلب آمده است: ساعت هفت و نیم صبح روز پنجشنبه هفتم تیر ماه، اولین روز برگزاری آزمون سراسری است و داوطلبان رشتههای علوم ریاضی و انسانی با هم رقابت میکنند.
به سمت حوزه برگزاری آزمون سراسری میروم در آنجا بعضی از داوطلبان با خانواده و تعدادی هم تنهایی در حوزه امتحانی حاضر شده اند، داوطلبی از رشته علوم انسانی با یک بطری آب و یک جامدادی و کمی خوراکی در دست، دستان پدر و مادر را میفشارد و زیر لب صلوات میفرستد و سپس به جلسه آزمون میروند.
دختری در کنار پدرش ایستاده و نگاهی به قامت و چهره محکم پدر میکند و با بغض به پدرش میگوید «بابا برام دعا کن»، همچنین دختر دیگری در آنجا بود که وسایل اضافی اش را به دست مادرش داد و و مادر را بغل کرد و وارد حوزه امتحانی شد.
در این میان کسانی هم بودند که خیلی برایشان این آزمون با امتحانهای مدرسه فرقی نمیکرد برای مثال پسری که ظاهراً از تمام دنیا آزاد و فارغ است و با خیال راحت و گامهایی آرام به سمت درب محل برگزاری آزمون میرود.
با اعلام اینکه' درب حوزه برگزاری آزمون بسته میشود' از طرف نگهبان حوزه امتحانی، داوطلبان به تکاپو افتاده و وارد جلسه آزمون میشوند و خانوادهها با زمزمه 'توکلت به خدا باشد' فرزندان را راهی جلسه کنکور میکنند.
پس از رفتن داوطلبان به جلسه کنکور و بسته شدن دربهای حوزه امتحانی، حالا پدر و مادرها به گوشه و کنار میروند و جایی برای نشستن پیدا میکنند و با هم درد ودل میکنند.
در این بین بعضی از مادران از کیف خود کتابهای دعا را درمی آورند و مشغول خواندن زیارت عاشورا و دعای توسل و... میشوند. عدهای دیگری تسبیح در دست گرفته اند و ذکر صلوات میفرستند، کسانی هم مشغول حرف زدن با یکدیگر حرف میزنند.
پس از مدتی نزدیک شدن صدای آمبولانس، در دل والدین نگرانی ایجاد میکند و آنها سمت درب ورودی میروند و از نگهبان پرس وجو میکنند، ولی نگهبان حوزه امتحانی در پاسخ به آنها میگوید که برای یکی از مراقبان مشکلی پیش آمده است.
والدین هرازگاهی به درب ورودی نگاه میکردند، با اینکه میدانستند هنوز زمان زیادی تا پایان جلسه باقی مانده است، گاهی هم به ساعتها و گوشیشان نگاه میکردند، میتوان گفت: ثانیه شماری میکردند در حالی که زمان برایشان خیلی طولانی میگذشت.
ساعتها نزدیک ۱۲ میشود و هوا گرمتر میشود و خانوادهها با اینکه از گرمای هوا کلافه شده اند، بازهم منتظر هستند تا همراه فرزندشان به خانه بروند.
با گذر زمان تعداد ماشینها و خانوادهها در حوزه امتحانی بیشتر میشود. همه در درب جلسه آزمون منتظر خروج فرزندشان میشوند و بالاخره نفر اول از جلسه خارج میشود و تعدادی از خانوادهها دور او را میگیرند و از آزمون میپرسند. او هم در جواب آنها میگوید خداروشکر خوب بود، ولی بعضی از دروس سخت بود، کم کم تعداد بیشتری از داوطلبان از جلسه خارج میشوند و به سمت خانوادهها میروند.
یکی بر لبانش خنده است و دیگری پر از بغض است. یکی مادر را بغل میکند و دیگری دست پدر را میگیرد، یکی هم آه میکشد و افسوس....
همچنین به سراغ داوطلبان رفتیم و درباره آزمون از آنها پرسیدیم که در ادامه میخوانید.
داوطلب پسری درباره آزمون گفت: ' در کل خوب بود و از خودم راضی هستم و امیدوارم رتبه خوبی بیاورم؛ از یکی از داوطلبان پرسیدم 'اگر رتبه خوبی نیاوردی چه میکنی؟ ' او گفت: 'در هر صورت به دانشگاه میروم حتی اگر رشته اقیانوس شناسی یا آبیاری گیاهان دارویی باشد' به جمع عدهای از داوطلبان که در حال صحبت درباره کنکور بودند، رفتیم و از چگونگی سؤالات پرسیدیم و آنها در پاسخ به ما گفتند: سؤالات عمومی بسیار سخت بود به خصوص درس ادبیات و دیگری گفت: به نظر من دروس اختصاصی سختتر بود.
یکی از داوطلبان رشته ریاضی هم گفت: 'سؤالات دیفرانسیل را سخت داده بودند' کم کم جلوی حوزه امتحانی خلوت میشود و همهمهها کم میشود و داوطلبان و خانوادهها به خانه هایشان میروند.
در چشمهای بعضی از داوطلبان امید میدرخشد و در چشمهای برخی دیگر استرس موج میزند. بعضیها در کنار نگرانی از آینده خود احساس خوبی دارند؛ احساس فراغت از دورانی که تلاشهایی چه کم و چه زیاد به پایان رسیده است، افرادی هم افسوس داشتند که فرصت آنها به اتمام رسیده است.